حکمرانی؛ چشم اندازی دو گانه

یکی از نکات مهمی با چشم انداز حکمرانی؛ توجه به خود مسئله حکمرانی به عنوان یکی از کلیدواژه های اصلاح اداره امور است به عبارت دیگر تا یکی دو دهه قبل سیاستگذاران بیشتر در مورد آن سیاست هایی که وضعیت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه را بهبود می دهد، با هم گفتگو می کردند. اما چندین سال است که با برجسته تر شدن مفهوم Governance و حکمرانی، فضای تحلیلی تغییر کرده است به این معنا که به خود نهاد سیاست گذاری و اجرای سیاست ها به عنوان دو رکن اصلی حکمرانی توجه می شود و یک درنگ نسبت به اینکه همه مسائل را نباید از دریچه سیاست های بیرونی دید رخ داده است بلکه جهت گیری بدین سمت است که خود قابلیت های حکمرانی، ظرفیت های حکمرانی، توانمندی اجرای تدابیری که در حکمرانی اتخاذ می شود، بالا بردن کیفیت تصمیمات در نظام حکمرانی و مقولات آن مانند حل مسئله تعارض منافع داخل نظام حکمرانی مواردی است که در این زیرمجموعه موردبحث و گفتگوی جدید قرار گرفته است و به نظر می رسد در چشم¬انداز آینده هم پررنگتر از قبل خواهد شد، بنابراین همین بازگشت به خویشتن و نگاه کردن به خود دستگاه سیاست¬گذار و اجرای سیاست¬ها به نظرم نکته بسیار مهمی است که احتمالا چشم¬انداز سال های آینده را هم به خودش مشغول خواهد کرد. اتفاقا آن کشورهایی، خروجی و بروندادهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بهتری خواهند داشت که بتوانند این مجرای اتخاذ سیاست ها و پیاده سازی را کارآمد، چابک، سالم و متناسب با شرایط زمانه طراحی بکنند.

یادگیری در نظام حکمرانی

یکی از تجربههایی که حداقل ما در داخل کشورمان نسبت به مسئله حکمرانی باید به آن توجه کنیم این است که حکمرانیهای کارآمد و مؤثر و شایسته با دو نگاه سامان پیدا میکنند: -1 چشماندازی به گذشته خود و -2 چشم اندازی به تحوالت آتی. بهعبارتدیگر در بخش اول می شود یادگیرنده بودن نظام حکمرانی کشور از آن چیزی که رخ داده است تا از تجارب حاصل شده بیاموزد و تصحیح خطا انجام ادامه روند گذشته نباشد بلکه باید در محورهای حکمرانی بهشکل مستمر بازبینی ً بدهد، نه اینکهصرفا و بازنگری انجام بدهد و هر چند سال باید یک فرآیند ارزیابی نسبت به حکمرانی داشته باشد و آن ارزیابی منجر به تصحیح خطاها بشود؛ تا بتوانیم بگوییم اآلن به یک ورژن اصالحشدهتری نسبت به سیاستی که ده سال پیش اتخاذ کردیم، رسیدیم. این فرآیند مستمر تصحیح خطاهای گذشته، موجب میشود که نظام سیاستگذاری و اجرایی کشور بیاموزد و یاد بگیرد و به جای تبدیل سیاست ها به هزینه های آتی، از طریق مکانیزم یادگیری در سال های بعد تبدیل به منفعت می شود. اما یکی از نقاط ضعف مهم در سالهای گذشته ما این بوده است که متأسفانه نتوانستیم فرآیند تصحیح خطاها را خیلی چابک انجام بدهیم نمی انجام نشدهاماخیلی کند و دیر و می ً خواهم بگویم اصال بینیم که کارشناسان و متخصصان و نخبهها سالها میگویند که فالن روند باید متوقف شود اما می بینیم در سطح دولت و مجلس آن روندها ُ تا 5 سال، ،10 15 سال بعد هم ادامه پیدا می م ل چ های رکین َس کندبعداز اینکه دیگر ایند ر باز کرد و هزینه امنیتی و سیاستی و غیره را برای کشور ایجاد کرد، ما به فکر اصالح این میافتیم که خب از ده سال پیش میدانستیم باید این رویه غلط قبلی را تصحیح کنیم.

آینده نگری در حکمرانی

چشم انداز دومی که باید همزمان بکار گرفته شود نسبت به آینده است؛ به عبارتی یک ویژگی گذشتهنگر و یک ویژگی آیندهنگر وجود دارد. در ویژگی آیندهنگر هم متأسفانه از نقاط ضعف مهم ما این بوده است که نظام حکمرانی ما به استقبال تحوالت سالهای بعد نمیرفته و خودش را آماده نمیکرد که ً ا گر به فرض تحولی در فضای مجازی و اساسا ری و امثال آن صورت میگیرد، ما هم برویم و حکمرانی خودمان را نوسازی بکنیم با این چشمانداز که از تهدیدهای آن در امان بمانیم و از فرصتهای آینده بیشتر بهره ببریم ولی این اتفاقات نمیافتاده است. آن حوادث و تحوالت آینده که قرار بود رخ دهد اتفاق میافتاد و فضای کسبوکار ما را در کشور یا فضای فرهنگی و اجتماعی خانوادهها و آموزش و تحصیل و امور مختلف را به هم میریخت و ما پس از وقوع آتشسوزی به این فکر میافتادیم که حاال چطور این آتش را خاموش کنیم؟ متاسفانه تدابیر خیلی کوتاه نگرانه ورسماژور ُ وف 1 و َس مواجهه ر حکمرانیباال نبوده انفعالیو دیرهنگام بود.چرا؟چونبه استقبالآیندهنرفته بودیم، ً ها کامال تا نگاه کند و بگوید ا گر به سمت یک پیچ در حوزه فناوری یک پیچ اقتصادی، یک پیچ سیاسی می رود، چگونه باید نسبت به آن از اآلن عمل کنیم؟ ولی در عمل وقتی به نقطه پیچ یا لبه آن پرتگاه میرسیدیم ً در آن لحظه یک تصمیم آنی می انفعالی. این هم موجب می گرفتیم برای یک مواجهه کامال ً شد که اصال حوزه آیندهپژوهی چندان موردتوجه نباشد و به همین جهت هم است که کشور هزینه بسیار زیادی در مواجهه با تحوالت پرداخت بکند. حاال مثالهای این دو اقتضای گذشتهنگر و آیندهنگر که عرض کردم خیلی زیاد است و وارد هر حوزهای بشویم از حوزه فرض کنید پولی و بانکی و بازار سرمایه در نظر بگیرید ُ تا حوزههای مربوط به کسب ردی که رخدادندتاحوزهاتفاقاتمربوطبهشبکه وکارهایخ های اجتماع ی، درواقع مصادیق زیادی را میشود نشان داد که ما متأسفانه یادگیرندگی نسبت به گذشته و به استقبال رفتن و آمادگی تحوالت آینده را هیچگاه بهعنوان یک عنصر جدیای در کشور لحاظ نکرده بودیم. بهطور خالصه می خواهم عرض بکنم که ابن الوقت تصمیم گرفته میشد که خب یک اتفاقی می خواهد بیفتد اآلن که افتاد دیگر چطور در موردش وا کنش نشان بدهیم؟ حتی زمانی که کشور ناچار بود در مورد برنامههای میانمدتش تصمیمگیری بکند، میدیدیم آن برنامههای میانمدت هم برنامههایی است که فقط برنامه ً چون پیوست آینده نگرانه نداشت ، عمال های زمان حال بود. برای اینکه به کلیات بسنده نکنم یکی دو مثال بزنم. برنامه پنجم توسعه قرار بود 5 سال های 1390 تا 1394 را مشخص کند، فلذا برنامه بودجه که یکساله است باید یک چشم اندازه 5 ساله میداشت ولی اینگونه نبود یعنی ما اینقدر در ُ آینده حتمل شناسی و سناریوهای م آتی ضعیف بودیم یا بی از بدنه کارشناسی و متخصصین استفاده نمیکردیم فلذا ثمره آن این شد که در زمستان سال 1390 یعنی زمستان اولین سال اجرای برنامه پنجساله پنجم، وقوع تحریمها موجب شد که کل برنامه پنجم به لحاظ حساب و کتاب های درآمد نفت و مالیات، رشد اقتصادی و تورم و غیره به هم بخورد. این در حالی است که شما میدانید سال 1389 رهبری کلیدواژه اقتصاد مقاومتی را استفاده کردند و این پیش راول تحوالت ضد اقتصاد ایرانبود َ ق و هرکسی ذره ای اتفاقات آتی را رصد کرده بود، می دید که تمام زمینهها دارد در قالب دستورهای اجرایی رئیسجمهور آمریکا و بعد اتحادیه اروپا و حتی مصوبات سازمان ملل آماده میشود برای اینکه ایران وارد یک فضای تحریمی بشود. اما اینقدر در این زمینه برنامههایمان ابن الوقتی بودند که حتی با پیدایی و نمایان شدن این نشانهها هم آن را خیلی جدی نمیگرفتند و یک برنامهای نوشتند که هیچکدام از پیشفرضهای آن برنامه مطابق با این سناریوی تحریمی نبود.
در پی تجربه تحریمی تدوین شده است اما چون در سال 1395 توسط دولت و مجلس تهیه شده و 1396 شروع شده است بخاطر شرایط آن برهه، باز هم برنامه ششم چشم انداز و سناریوی بدبینانه ای که ممکن است دوباره شرایط تحریمی تکرار بشود را لحاظ نکرد به همین جهت هم است که خب برنامه ششم سال ً آینده دورهاش به پایان میرسد و در برآورد عملکردش می بینیم که برنامه هایقبلیا گر مثال 60-70 درصد موفق شدند برنامه پنجم و ششم نصف آن رقم قبلی شاید به اهداف رسیدند. چرا؟ چون پیشفرضهایی که برای روندهای اقتصادی و غیره مد نظر داشتند، درواقع روندهای آیندهنگرانهای نبوده است. این مثالهایی که زدم برای اینکه هم در مورد گذشتهنگر نبودن که ما از برنامه پنجم چیزی نیافتیم هم در مورد آیندهنگر نبودن که هم برنامه پنجم و هم برنامه ششم متناسب با سناریوهای واقعی طراحی نشده بود و حداقل دو سناریویی هم نبود که بگوییم الاقل برنامه ششم که دیدیم چه اتفاقی افتاده است برنامه 5 ساله بعدی را با دو حالت محتمل می نوشتیم که ا گر اتفاقات مناسب افتاد این مسیر الف باشد، ً ا گر اتفاقات نامناسب از بیرون بهعنوان یک متغیر برون طی مسیر ب مثال ً زا به کشور تحمیل شد، مثال شود.
ثمره این مسئله و این نقطهضعف آن است که می بینیم کل برنامهریزی قوای سهگانه و اسناد روی کاغذ، خیلی زیبا و قشنگ است ولی در عمل تحقق پیدا نمیکند و ا گر بخواهم آن نکته اولی و ابتدایی را نسبت به ضعف های حکمرانی برجسته کنم باید اذعان کرد اینطور نیست که یکی از دستور کارهای جدی عالیترین نهاد سیاستگذاری کشور این باشد که ما الزم است همیشه در مورد بررسی خو د ُ وضعیت مدیریتی کشور، گزارش ها، شاخص ستمری داشته باشیم. مثل بیمارستانی که ها و اصالحات م بیماران زیادی در آن تلف میشوند، همه پزشکان مدام میگویند چه دارویی را به این بیماران بدهیم؟ فکر نمیکنند که شاید یک بخشی از مسئله واقع به خود نظامات مدیریتی و تشخیصی برگردد که به ً ا بیمارستان مربوط است. ما نهادی به معنای نهاد تخصصی و حرفه ای که کار ویژهاش در بین همه نهادها ش و رصد خود نظامات حکمرانی باشد و برای اصالح آن فقط پای ها محتوا تولید کند و از قدرت باالترین مقام سیاستگذاری کشور )رهبری( برای اصالح نهادها و نظامات حکمرانی استفاده کند، نداشتیم و ثمرهاش این شده که هیچگاه سند آسیب شناسانهای نداریم. مدام در مورد سیاستهای رفع فقر و کاهش محرومیت مردم، بودجههایشان را افزایش دادیم و گفتیم دستگاههای رسمی این کار را بکنند و گروه ً مثال های جهادی آن کار را بکنند. در مورد کارها صحبت کردیم اما به این نتیجه نرسیدیم یا هیچوقت ً خود این مسئله را بهعنوان یک موضوعشناسی جدا مورد زیر ذره این بین نگذاشتیم که نکند اساسا نگاشت نهادی و تقسیم کاری که اینجا وجود دارد، نارسا است. بیاییم یکبار بازی را تغییر بدهیم؛ بگوییم نهاد )الف( در حوزه فقر و محرومیت تو این وظیفه را داری، نهاد )ب( شما یک وظیفه دیگری داری تا در این نگاشت یک تقسیمکار صورت گیرد ولی در واقع همه دارند همه کاری انجام میدهند و با هم موازی کاری دارند. بدون اینکه هیچ بانک اطالعاتی درستی داشته باشیم که کدام نهاد دارد به چه کسانی کمک میدهد؟ و چه کسانی چقدر یارانه می گیرند؟ و چه کسانی از طریق نهادهای عمومی و غیردولتی حمایت میشوند؟ به یک کسی شش بسته برنج می در هیچ جای کشور این ً دهیم به یک فقیر دیگری اصال شناسایی نشده است که این خانواده زیرخط فقر است. خب بحث زیادی از این مشکالت به خود تقسیمکار دستگاه مسئله عدالتوتوزیع درآمد برمی ً هاو حکمرانی مثال گردد.

نظام پایش حکمرانی به مثابه ز یرساخت پویا

باید نهادی میداشتیم که آن نهاد وظیفه ای در قبال اقتصاد، سیاست و فرهنگ نداشت؛ نه سیاست خارجی را باید درست میکرد و نه فرهنگ، نه آموزش، نه مدارس و نه دانشگاهها و نه تورم و بیکاری و اشتغال، بلکه فقط وظیفهاش این بود که باالی سر همه نهادها یک پایش نهادی انجام بدهد از اینکه خود این نظامات حکمرانی در چه موقعیت هایی معیوب است؟ ا گر این ماشین نمیتواند ما را تا شاه عبدالعظیم هم ببرد، چه مسئله ای در خودش وجود دارد؟ و ما حاال مدام هدف بگذاریم که ما را تا قم برسان تا مشهد برسان و در برنامههای توسعه هم بنویسیم ولی هر موقع چشم باز میکنیم میبینیم از شاه عبدالعظیم هم جلوتر نرفتیم پس باید خود این ماشین را بازنگری کنیم. این جرأت و جسارت برای طرح این مسئله به وجود بیاید و هر چند سالی باید در کشور بگویند که ا گر نیاز است تغییر و تحولی -و لو یکی دو اصل-قانون اساسی را کم کنیم، اصالح کنیم یا کموزیاد کنیم، این اتفاق درواقع چون رخ نمیداده ثمره اش این شد که سالهای سال در نهادهای حوزه عدالت و در حوزه مبارزه با فساد درواقع ساختار اقتصادی و مدیریتی کشور مدام پشه ماالریا تولید میکنند، بعد قوه قضاییه هم با پشهکش ُ ایستاده و منتظر است یکییکی این پشهها را بکشد. اما نمی رداب و تاالبی که از این م ً داند که اصالتا ً ساختهایم پشهها زاییده می مردم فالنمنطقه شود. کجا معیوباست؟ در مناسباتحکمرانیما که مثال شا کی هستند از اینکه چرا صنایع خیلی بزرگ و آالینده وجود دارد، از اطراف اصفهان بگیرید تا جنوب کشور در خوزستان، یا به طور مثال یک سوم کل تولیدات پتروشیمی ایران در ماهشهر انجام می شود. به لحاظ سطح اقتصادی، فرهنگی، حداقلهای خدمات شهری و غیره مشکالت بسیار جدی و اسف بار وجود دارد، بعد می بینیم که هیچ اتفاقی هم نمیافتد. چرا؟ به خاطر اینکه آن دستگاههایی که باید بیایند و بگویند آقایان صنایع شما که این همه هزینهها را تحمیل میکنید باید در توسعه متوازن اجتماعی هم مسئولیت داشته باشید و نقش آفرینی کنید، ولی خود آن دستگاه مسئول که مردم به آن شکایت میکنند به همان پتروشیمیها یا به همان ذوبآهن وابستگی پیدا کرده است و باالخره ذوبآهن ً یکدرصدی از هزینه دادگستری یا فالن نهاد نظارتی یا فال های مثال ن نهاد نظامی و غیره -که هرکدام از آن ها باید نقش نظارتی ایفا کنند – را تأمین میکند و سالی برای آنها چند دوربین ثبت تخلفات، ماشین ها و وسایل خودروی خدمت یا اتومبیل کاری برای دستگاه نظارتی یا غیره می خرد. این دستگاهها دچار یک تعارض منافعی میشوند که دیگر نمی توانند خیلی در مقابل آن صنعت بزرگ، شکایتهای مردم را پیگیری کنند، فسادهای آنجا را پیگیری کنند و مدیرعامالن فاسد آن مجموعه منطقه آزاد را تحت تعقیب منطقه آزاد یا این صنعت بزرگ هزینه خیلی خوبی برای رفع مشکالت فالن ً قرار بدهند. چرا؟ چون قبال دستگاه کرده است. این مثالی که من خدمت شما بیان کردم در مورد نوع مشکل فسادی که آنجا وجود دارد و مدام مدیران میآیند و فساد می کنند و میروند و این پشه ها تولید میشوند یعنی هر چند سال یک مدیری را با دستبند میبرند اما مدیر بعدی هم همان کار را میکند و مسئله فساد ریشهای حل نمیشود، برمی این دستگاه ً گردد به نظامات سطح حکمرانی که اصال ها نباید بتوانند با همدیگر بده و ستان ب های اینطوری داشته باشند که اجازه بدهند تا مدیر آن منطقه آزاد بنشیند و تخلف کند و بقیه هم نگاه کنند و بگویند که خب ما کلی کمک از این منطقه آزاد گرفتیم و بنابراین اآلن نمیتوانیم با آن مقابله کنیم یا گزارش تخلف را بدهیم. این وابستگی دستگاهها منجر به همچین مسئلهای شده است. این را بهعنوان مثال روی زمین عرض کردم که بگویم هم در مسئله عدالت و رفع فقر هم در مسئله مبارزه با فساد و غیره یکبخشی از مشکالت ما به ترتیبات حکمرانی کشور برمیگردد و متأسفانه هیچ نهادی ش ترتیبات حکمرانی باشد و برای آن گزارش تهیه کند. این نیست که فقط چشمش به سمت پای مسئلهای که به شما گفتم اآلن ایجاد نشده است بیست سال قبل هم در دهه 1370 هم این مناسبات شاید وجود داشته است. اما جایی نبوده است که این را سالی یک گزارش تهیه کند و بگوید آقای م المَ سیاستگذار کشور آن مسئله سائل است و برو آن را درست کن، یک ُ ات در بین ترتیبات حکمرانی، ا کاری کن که دستگاهها رابطه شان با همدیگر اینطور تعریف نشود. این فقدان چنین نهادی که اولین نکتهای است که در دقایق ابتدایی عرض کردم جزو مسائل مهمی است که موجب میشود تا امروز هم بسیاری از ایرادات و ضعفهای حکمرانی ما کما فی السابق مغفول باقی بماند و صرف توجه و معطوف شدن توجهات به سمت اصالح حکمرانی، ما را مشمول آن عبارتی می کند که ما در آموزههای اخالقی شخصیمان در اسال م اول به خودمان بپردازیم. یا حدیثی از حضرت امیر ُ نفسک َ م ا ُ لیک َ م داریم که ع س علیه « خوش به حال کسی که به ا َّ َ لن َ ب ا و ُ ی ُ ع نْ َ ع ُ ه ُ ب ْ ی َ ع ُ ه َ ل َ غ َ السالم است: »طوبی لمن ش جای اینکه حواسش به عیب بیرونی باشد به سراغ عیبهای درونی برود. در حوزه نظام سازی و نگاه سیس تماتیک هم آن آموزه را باید استفاده بکنیم که شاه کلیدی باشد تا بسیاری از ایرادات سیاستگذاری، دستگاههای اجرایی و حتی دستگاههای نظارتی کشور که آنها هم یک ترتیبات حکمرانی دارند، حل شود و در آینده کاهش یابد.

خط مشی گذاری با نگاه به باز یگران عرصه خط مشی گذاری

چرا درواقع شاهد نا کامی در تحقق بسیاری از سیاستها هستیم؟ یکی از علل آن به مسئله عدم مشارکت گرفتن تمام ذینفعهای یک موضوع برمیگردد. ما چه در مرحله تدوین و چه در مرحله اجرای سیاست، باید همه ذینفع ها را دخیل کنیم البته نه به این معنا که نظرشان را تأمین کنیم چون بههرحال ذیربطان یک موضوع ممکن است نظرات متعارضی داشته باشند یعنی نمیتوانیم یک خط مشی تدوین کنیم و مصرف هم کشاورز تولیدکننده، هم واردکننده محصوالت کشاورزی، هم مردم ً مثال کننده محصوالت کشاورزی از آن راضی باشند. شما ا گر واردات را سخت کنید کشاورز خوشحال است اما واردکننده نه، ا گر خوشحال ً وارداترا درواقع آزاد بگذارید مردم احتماال اند به جهت مصرف با قیمت پایینتر اما کشاورز نه. ندر یک عرصهحرفشانشنیدهبشود و سیاست اما مهم ایناست که همه بازیگرا گذار با علم به جوانب موضوع و پیامدهایی که دارد تصمیم آ گاهانه بگیرد. در مرحله اجرا هم از پتانسیلهای همان بازیگران حدا کثر استفاده را درواقع انجام بدهد. این یکی از آن نقاطی است که به نظر می رسد خیلی روشن است ً و ما در این عرصه یک چهل سال قبل اطراف یک سرفت هستیم به این معنا که مثال َ طوری شاهد پ سیاست را، و بازیگران مرتبط را خیلی بهتر به بازی میگرفتیم اما اآلن خیلی کمتر به آن توجه می شود درحالیکه اآلن امکانات ارتباطی و همه جور شرایط مهیاتر است. یک جلسهای از اتاق کنفدراسیون صادرکنندگان و غیره را به مجلس دعوت کرده بودم آنها آمده بودند و خیلی خوشحال بودند و میگفتند باالخره یکجایی بود که ما را دعوت کرد و از ما حرف شنید. من به آنها گفتم که خب مگر دولت یا نمیدانم وزارت صنعت، بانک مرکزی و… برای تصمیمات ارزی، صادرات و غیره از شما دعوت نمی کنند؟ میگفتند نه! ما هم مثل شما از رادیوتلویزیون میفهمیم که آییننامه و بخشنامهای برای صادرات و واردات و چیزهای دیگر ابالغ شده است بدون اینکه ما در فرآیند تدوین آن مشارکتی داشته باشیم. این در حالی است که عارضه در قوانین دیده شدهاست، ما یابی این نکته قبال در قانون بهبود مستمر محیط کسب وکار الزام کردیم شورای گفتگوی دولت و بخش خصوصی تشکیل ً بشود که متأسفانه میبینیم یا نمی مؤثر و کارآمد نیست. برای خالی نبودن شود، یا ا گر هم بشود واقعا عریضه یک وزیری میآید حرفهایش را میزند و حرف های بقیه هم میشنود و بدون هیچ ضمانت اجرایی از سر میز جلسه بلند میشوند میروند و حاصل این گفتگو در واقع اصالح هیچ امری نیست. یکی از همان نقاط ضعف ترتیبات تصمیمگیری و اجرای تصمیمات در کشور ما است ، که به نظر می ً یک فرهنگ سازمانی و اداره مدیریتی متفاوتی هستیم که در آن فرهنگ، اساسا ً رسد ما نیازمند اوال تصمیمگیری بدون دعوت از ذیربطان زشت باشد و قبیح باشد ، اآلن چنین اعتقاد یا باوری و فرهنگ نهادینهشده هیچ الزام جدی ً ای در بین مدیران وجود ندارد ثانیا ای نیست یعنی ا گر در آن شورای گفتگوی دولت و بخش خصوصی به تصمیمی رسیدند و اجرا نشد یا وزیر به هرحال توجه نکرد اتفاقی نمی یکامر تشریفاتیو مست ً افتد. کامال حب است که باشد خوب است و نباشد هم بهجایی برنمیخورد. باید هر دو جزء مناسبات رسمی و غیررسمی را در چنین مواقعی اصالح کرد تا این مشکل بهمرور در نظام اجرایی کشور کمرنگتر بشود. ضرورت وجود ایده برای حکمرانی کالن پاسخ: نقطه تعادل عبارت است از آن تصمیمی که شما بهعنوان مدل و الگوی اداره کشور انتخاب میکنید. البته ممکن است این مدل تغییر پیدا کند اما مهم تر از اینکه مدل تغییر پیدا کند و بدتر از آن این است که بدون هیچ مدل و الگویی کشور را اداره کنیم. یعنی غلط نشان دادن جهت یک بحث است. کشتی بدون قطب ً اینکه کال نما حرکت کند، فاجعه دهه ً ای است که احتماال ها میتواند یک کشور را در ً بیراهه ها سرگردان بکند و ما مسئله مهم مان این بود، در مجالس به لحاظ ماهیتی نمایندگان مثال 200 ً شهر کشور هرکدام با یک فکر و سلیقه منسجم تخصصی ای هستند، ، چندان انتظار اینکه یک فکر کامال وجود داشته باشد، وجود ندارد. اما در دولتها که رأس دولت میتواند هماهنگی بین تمام اجزا را ایجاد کند و یک نفر است که میآید ایدههای خودش را عرضه میکند و رأی از مردم می گیرد، آنجا توقع داریم که این انسجام وجود داشته باشد. یعنی وقتی از دولت میپرسیم که مدل تو برای اداره کشور چیست؟ ً حاال بهغیراز حرفهای کلی و شعارهایی مثل رفاه، عدالت، آزادی و اینها به من طور مشخصبگوید مثال با این مدل صنعتی، با این شکل بانکداری و این روش مالیاتی و این مدل در بخشهای دیگر به نظر میرسد مشکالت کشور حلوفصل میشود. آنوقت اختالفات و نزاعها تنزل پیدا میکند. یا بهتر است بگویم به این سطح ارتقا پیدا میکند که مدل تو کجایش غلط است. اآلن نزاعها تنزل پیدا کرده به سطح اینکه من خوبترم تو خوب تر، تو با مردم بهتر صحبت می کنی یا نه من در مناظرهها حالت را می گیرم یا تو، یا تو وعدههای قشنگتری میدهی. این تغییر یعنی خود مسئله مختصات سیاسی کشور خیلی مؤثر است. شما ممکن است فصل مشبعی از بحث های نظری و تخصصی جدی در مورد مدل های حکمرانی داشته باشید اما فضای بحث سیاسی آنقدر مبتذل باشد که خیلی مجالی برای این حرفها فراهم نکند. ً این نکتهای است که به نظر می اصالح کنیم یعنی نظام سیاسی کشش این تغییرات را رسد باید حتما داشته باشند، این انعطاف را فراهم کند که یک بازیگران شناسنامهداری، یک جریان های با اصل و ریشهای، یک حزبهای دارای مرام نامههای درستی بیایند و مبتنی بر آن نظاما ت خودشان به یک پیشنهاد در اداره کشور برسند. حاال مردم انتخاب میکنند بین الف، ب یا ج اما اینکه یکدفعه یک ماه ً دو ماه مانده است به انتخابات یک فردی می سابقه و الحقه و تز آید وآنفرد درواقعخودشاست، اصال فکری و جریانی ندارد که پای کار بیایند، این خودش آفت و بلیه ای است که دعواها و همه مسائل حول افراد و اشخاص و اینها جمع می شود، من احساس می کنم این یکی از آن نقاطی است که کار اصالحات حکمرانی را در کشور خیلی سخت میکند. و افراد و اشخاص هم میدانند با یک بیانها یا نمایشهای عامه فریبانه ای می ً کامال توانند بیایند یکی دو ماه قبل یک گردوخا کی کنند و یک رأیی بگیرند و خب کلمناسباترا به هم بریزند.خبشما دیدیدحاال ایناختصاصیهم به کشور خودماننداردسال ً بعدا گذشته هم ترامپ در آمریکا علیرغم اینکه از خاستگاه حزب جمهوریخواه آمده بود اما به جهت آن ً ویژگی فرد محورانهخودشپ هایخاص کامال یوستن به تعهدات بینالمللی کل دولتهای قبلی آمریکا را دچار مشکل کرده بود و هم در داخل شکافهایی بین گروههای مختلف سفید و سیاه و مرزی و مهاجرین و غیر مکزیکی ها و غیر آنها ایجاد کرده بود و درنهایت هم با یک شکاف بزرگ تر اجتماعی 4 سال خودش ً را به پایان برد. خ زمانی که جریان ب قطعا های با سابقه روشنی ا گر میآمدند و آن فرد در چارچوب آن ترتیبات و نظامات موجود میآمد دست به اصالحات میزد، هیچوقت کار به همچین مناقشاتی کشیده نمیشد. که آقای فوکویاما در کتاب اخیر خودش تحت عنوان زوال نظم سیاسی از آن نام برده است درواقع این ویژگیهای نظام سیاسی به نظرم یکی از نکات مهمی است که ما باید کمک کنیم تا نظام انتخاباتی ما، نظام انتصاب افراد و مدیران، شایسته گزینی های ما، پاسخگویی مدیران کشور و شفافیت عملکرد آنها اصالح شود؛ اینها بهعنوان ارکان اینکه حکمرانی شایسته و درست محسوب می شود. این هم باید تبدیل بشود به یک اولویت و یک گفتمان فرا گیر که طرف های مختلف نسبت به آن اذعان داشته باشند. رهزن های حکمرانی نگاهمان به خارج است، که آن نگاه باید به داخل برگردد. تا زمانی که فکر می ً ما اوال کنیم ا گر نفت خوب بفروشیم و بانکهایمان با دنیا راحت کار بکنند مشکالت حل است خب هیچوقت کیفیت حکمرانی خودمان بهبود پیدا نمیکند، همهچیز به گردن آمریکا و خارج و اینها میافتد و همه راهحلها َ را هم آنجا می ناست. که ما را از داخلغافل می بینیم. اینیک راهز کند. راهزن دوم هم این است که در توجه به داخل هم بیثباتی نظام سیاستگذاری و اینقدر چپ و راست رفتنهای پیاپی، حرکتهای آونگی و تغییر جهتهای مستمر باعث میشود که هیچ نظم مستمر و جاافتادهای شکل نگیرد و هیچ سنتی نهادینه نشود و هیچ اصالحی صورت نگیرد. شما هر چیزی فرض کنید ً بگویید مثال ابتدای بهمن یا اسفند این سیاست اجرا می شود میگویند آقا االن که دولت سه ً ماه دیگر عوض میشود و انتخابات است، تا دولت بعدی چه تصمیمی بگیرد یا می گویند اآلن که فعال تابستان است دارند میگویند که موتورسواران اینطوری و حجاب آن طوری، بعد دوباره زمستان فراموش میشود یا این 4 سال ما االن این تخلف را میکنیم بعد می بریم مجلس، بعد دو سال قانون میگذارد و تخلفات بانکی ما را میبخشد، همینطور چاههای غیرمجازی که حفر کردیم و دریاچه ارومیه را به این روز انداختیم.
فرآیند برون رفت از مشکالت به نظرم صورت بندی نظری این مسئله در قالب همان الگوی اسالمی ایرانی پیشرفت قابلطرح است. یعنی ما در آنجا است که باید به این سؤال جواب بدهیم که چه روشی برای حل مشکالت است که هم با ارزشها، مختصات فرهنگی اجتماعی مردم و تاریخچه دولتهای ما سازگارتر است که البته یکباره نمیشود سراغ تغییر رفت. یکی از ویژگیهای بحثهای نهادی این است که شما وارد یک گسست تاریخی و انقالب دفعی در امور نهادی نمیشوید بلکه باید بهتدریج این چسبندگی نسبت به مسیر طی شده خودتان را تغییر دهید، آرامآرام و در بلندمدت پشی بروید تا از نظم نهادی نامطلوب فعلی گذر بکنید که یک مقدمات و ترتیباتی به سمت نظم نهادی مطلوب می طلبد. اما اقتضا و الزمه این کار یک فرآیند استمراری است. یعنی شما برای اینکه از وضعیت نهادی فعلی که این مختصات را دارد، شیوه تصمیم گیری ها در دولت، مجلس، قوه قضاییه، نهادهای نظارتی و کارمندان، مدیرهای اجرایی کشور و نظام بروکراسی با این مختصات، عبور بکنیم نیازمند یک استمراری هستیم یعنی باید یک دوره ده ساله پانزدهساله روی یک مسیر حرکت کنیم تا آرامآرام درواقع شکل و شمایل حکمرانی ما تغییر پیدا کند. متأسفانه این کوته نگری و اینقدر همهچیزها را در یک دورههای چهارساله و هشتساله تغییر دادن و به هم ریختن آفتی است که تا آن را داشته باشیم، درواقع نمیتوانیم بگوییم ما می توانیم در یک دوره 10 ، 15 تمامی کشورهاییهم که نقطه عطف ً سالهحرکت کنیم ولی باید اذعان کرد در عملمی بینیم تقریبا ً داشتند ه ژاپنی مین وضعیت را تجربه کردند یعنی چه زمانی که مثال ها، کرهایها، چینیها و بسیاری از کشورهای آسیایی که درواقع خواستند تغییر جهت بدهند، یک دورهای را بهعنوان دوره گذار طی کردند که در آن دوره مسیرهای اصالح کشور که دیگر مدام دست خوش انواع تغییرات و روزمرگی ها نشده است.